روان مثبت یا روانشناسی مثبت از خصوصیات مثبت و عملکرد صحیح انسانها صحبت میکند و پزو هش و مطالعه در این زمینه بسیار گسترده و وسیع است و بر روی مواردی تمرکز خواهد کرد که کمک میکند زندگی ارزش زیستن داشته باشد. علم روانشناسی برای سالیان متمادی بر روی آسیب شناسی بیماری ها و دردهای ناشی از آنها تمرکز داشته و هدفش درمان این بیماریها بوده، بیآن که به جنبههای مثبت روان انسان توجه چندانی نشان دهد.
روانشناسي مثبتنگر در اواخر دهه 1990 به وسيله سليگمن در مدتي كه رئيس انجمن روانشناسي آمريكا بود شكل گرفت. روانشانسي مثبت نگر به خوشبختي، برتري و عملكرد ناديده گرفته و در عوض روي نابهنجاريها، حالت دفاعي، ضعفها، و انگيزشهاي منفي بر اشكالات انسان به جاي محسنات آنها ـ تمركز ميكنند انتقاد كرده است. تأكيد بر روانشانسي مثبتنگر همان چيزي است كه مزلو و ساير روانشناسان انسانگرا بيش از 30 شال قبل مورد تأكيد قرار دادند.
توجه سليگمن به روانشناسي مثبتنگر با پاسخ مشتاقانهاي روبرو شده است. تعداد زيادي تحقيقات انتشارات، و اجلاسها به دنبال آن صورت گرفتهاند.
روانشناسي مثبتنگر درباره شخصيت خوشبخت چه چيزي ميتواند به ما بگويد؟ شما در اثر تجربه خودتان ميدانيد كه برخي افرادي را كه ملاقات ميكنيد. خوشبينتر، روراستتر، و سرشار از انرژي و شادابتر از ديگران هستند. با اينكه ميدايند آنها با مشكلات شغلي، اجتماعي، يا مالي روبرو هستند. چه چيزي باعث ميشود كه به اين صورت باشند؟ حتي اگر شما يكي از اين افراد شاد نباشيد اميدوارم كه حداقل دورههاي موقتي خوشبختي را زماني كه عاشق شديد، در امتحان سختي ممتاز شديد يا شغلي را به ست آوريد كه واقعاً ميخواستيد و همه اينها باعث شدند كه احساس كنيد جاي خوشحال و سربلند هستيد، تجربه كرده باشيد. روانشناسان به شخصيت خوشبخت با عناوين مختلف، برحسب، سلامت ذهني يا رضايت از زندگي اشاره كردهاند و آن را به صورت ارزيابي شناختي از كيفيت تجربه زندگي فرد و برخوردار بودن از عاطفه مثبت تعريف كردهاند (مك گرگور وليتل 1998 به نقل از كتاب شولتز ترجمه سيد محمدي) بنابراين خوشبختي جنبههاي عقلاني و هيجاني دارد ( شولتز، 2005).
انواع گرایش کوچینگ درست در نقطه مقابل این سبک سنتی و مرسوم روانشناسی قرار دارد و معتقد است انسانها (مراجعین) پتانسیلهای لازم برای رسیدن به راهکار و مقابله با چالشها را درون خود دارند. دیدگاه جالب توجهی است اما پژوهشها، تئوریها و منابع غنی و کافی برای تأیید این فرضیه وجود ندارد. هر چه بیشتر با گستره تئوری ها و پژوهش های صورت گرفته در روانشناسی مثبت آشنا شوید، بیشتر به همبستگی و پیوند محکم میان تکنیک ها و ابزارهای کوچینگ و روانشناسی مثبت پی میبرید. روانشناسی مثبت در بسیاری زمینهها پایه و اساس لازم را برای کوچینگ و فعالیتهایش فراهم میکند.
تنها یک دهه از عمر علم روانشناسی مثبت میگذرد. اما نمیتوان مطالعات صورت گرفته در روانشناسی مثبت را تازه و جدید دانست، چرا که این علم در فلسفه باستانی و جنبشهای مدرن انسانی ریشه دارد.
در دورهای که مارتین سلیگمن ریاست انجمن روانشناسی آمریکا را به عهده داشت (سال 1998)، به همراه سایر رهبران این انجمن تصمیم گرفتند رشته جدیدی از روانشناسی را ابداع کنند و بر افزایش هر چه بیشتر تئوریها و پژوهش های صورت گرفته در این رشته تأکید داشتند.
از چهرههای مشهور این گروه از روانشناسان میتوان به ادوارد داینر و میهالی سیزنتمیهالی اشاره داشت. اینها نخستین کسانی بودند که دریافتند سبکهای قدیمی روانشناسی بیش از حد کوته بین و محدودکننده بودهاند… و هیچ تلاشی برای کشف دانش بنیاد نحوه بهبود بخشیدن سلامت و عملکرد انسانها و راههایی برای بهتر شدن زندگی افراد سالم صورت نگرفته است.
آیا مثبت اندیشی با روانشناسی مثبت تفاوت دارد؟
مثبتاندیشی یا مثبتنگری مبحثی است که حدود یک قرن قدمت دارد ولی با ظهور کتاب بیاندیشید و ثروتمند شوید کمی پررنگتر خودش را نشان داد. کتاب راز هم یکی دیگر از کتابهای پرفروش در زمینه مثبتاندیشی است. نظریه روانشناسی مثبت اواسط دهه نود میلادی مطرح شد و اصلیترین مقالهای که معمولاً به آن ارجاع داده میشود.
سرمقاله چیک سنت میهایی و مارتین سلیگمن است که در سال 2000 میلادی در نشریه American Psychologist منتشر شد. بنابراین روانشناسی مثبت حداقل در (حالت ساختار یافته آن) از مثبتاندیشی و مثبتنگری به مراتب جوانتر است. روانشناسی مثبت بر روشهای علمی تأکید دارد و قابل اثبات است در حالی که مثبتاندیشی و مثبتنگری (با وجود اثربخشی و شواهد عینی) هیچ گزاره علمی جهت اثبات آن استخراج نشده است.
دکتر مارتین سلیگمن در مورد روانشناسی مثبت و علت اهمیت فوق العاده آن چنین می گوید: رشته روانشناسی مثبت رسماً در ژانویه سال 2000 به عنوان یکی از مباحث تخصصی روانشناسی آمریکا معرفی شد. مارتین سلیگمن، بنیانگذار روانشناسی مثبت و همکارش میهالی سیزنتمیهالی معتقدند روانشناسی قدیمی و سنتی “نیمه پخته” است.
رسالت اصلی روانشناسی، درمان کردن بیماریها و در عین حال کمک به بهتر شدن زندگی افراد عادی و پرورش دادن نبوغ است. این در حالی است که روانشناسی در 100 سال گذشته فقط به درمان کردن بیماریهای روانی پرداخته و برای بهترشدن زندگی انسانها کاری انجام نداده است. در سال 2000 مارتین سلیگمن و اعضای تیمش به این نتیجه رسیدند که زمانش رسیده تا نیمه دیگر علم روانشناسی را بپزند، بر روی تجربهها و ویژگیهای مثبت کار کنند و این بخش از علم روانشناسی را به اندازه همان بخشی که به مطالعه تجربیات و ویژگیهای منفی انسان پرداخته، غنی و پربار کنند.
بنیان گذار روانشناسی مثبت کیست؟
مارتین ای.پی. “مارتی” سلیگمن (Martin E. P. “Marty” Seligman) متولد ۱۲ اوت ۱۹۴۲ روانشناس آمریکایی، استاد دانشگاه و نویسنده کتاب های خودیاری است.
او همچنین سابقه ریاست انجمن روانشناسان امریکا را دارد و نظریه او با نام درماندگی آموخته شده بهطور گستردهای میان دانشمندان و روانشناسان بالینی مطرح است.
روانشناسی مثبت و علم روانشناسی
روانشناسی مثبت مطالعه شرایط و فرآیندهایی است که در پیشرفت و موفقیت افراد، مؤسسات و گروهها و بهبود عملکرد سازمان ها سهم دارد. روانشاسی مثبت مانند روانشناسی سنتی عمل نمیکند و روانشناسی را به برررسی بیماریها و ضعفها و آسیبشناسی و ازین قبیل محدود نمیداند بلکه بر نقاط قوت و صفات مثبت فرد تمرکز دارد.
مارتین سلیگمن و چیک سنت میهالی روانشناسی مثبت را چنین معرفی کردهاند؛
تجربیات و حالات شهودی مثبت (در زمان گذشته، حال و آینده)
ویژگیهای فردی مثبت؛ شناسایی و به کارگیری نقاط قوت و توانمندیها
ویژگیهای مثبت سازمانها و مؤسسات
مارتین سلیگمن همینطور در مقدمه دایره المعارف روانشناسی خود مینویسد:
روانشناسی مثبت مسیر تحول در روانشناسی را تسریع میکند و این هدف اصلی روانشناسی مثبت است.
شلی گابل و جاناتان هیدت (مؤلف کتاب بسیار معروف فرضیه شادی) برای روانشناسی مثبت تعریف دیگری ارائه دادند؛
در این تعریف هیدت نحوه بکارگیری روانشناسی مثبت را به ما گوشزد میکند. به عنوان مثال چگونه میتوان با اصرار و پافشاری بر روی احساسات مثبت یا نقاط متفاوت خلق کرد تا بستر لازم برای موفقیت و پیشرفت افراد فراهم شود.
ما به عنوان کوچ، رهبر، معلم، پدر و مادر یا همسر چگونه میتوانیم شرایط را به گونهای خلق کنیم که در بهینهسازی عملکرد دیگران و موفقیت آنها سهم داشته باشیم؟ اصول روانشناسی مثبت به ما، تیمها و سازمانها کمک میکند تا چنین فضا و محیطی را مهیا کنیم.
خانم ایلونا بونیول، مؤسس اتحادیه روانشناسی مثبت در اروپا، در جلسه معارفه خود توضیحات مختصر و مفیدی درباره روانشناسی مثبت ارائه داد و از تحول عظیمی سخن گفت که قرار است در پایه و اساس روانشناسی ایجاد کند.
روانشناسی مثبت یعنی چه؟
این ایده زمانی شکل گرفت که مارتین سلیگمن به ریاست انجمن روانشناسی آمریکا انتخاب شد. در آن هنگام مارتین به خاطر هدفگرا و در عین حال بدبین بودن میان دوست و آشنا شهرت داشت.
یک روز به اتفاق دختر 5 سالهاش، نیکی، مشغول هرس کردن علفهای هرز باغچه خانه بود، از دیدگاه مارتین کار میبایست خیلی سریع و به بهترین شکل ممکن انجام میشد اما نیکی که به گمان خود داشت به پدرش کمک میکرد، با به هوا پرت کردن علفهای هرز کار او را سختتر میکرد.
مارتین بر سر او فریاد کشید تا از این کار دست بکشد اما چنین پاسخ شنید، وقتی 5 سالم شد از من خواستید از غر زدن و ناله کردن دست بردارم، من هم سخت تلاش کردم تا دیگر یک بچه غرغرو نباشم، اگر من میتوانم این کار را انجام دهم، شما هم حتماً میتوانید.
از دیدگاه سلیگمن برای رسیدن به شادی میتوان از یکی از این سه مسیر عبور کرد:
احساسات در روانشناسی مثبت
به واسطه پیدا کردن ارتباط میان فعالیتهای درونی و بیرونی
به واسطه معنا کردن زندگی از دیدگاه شخصی
به اعتقاد مارتین با پیمودن هر یک از این مسیر فرد میتواند به یک زندگی مطلوب و خوشایند، یک زندگی متعهدانه یا یک زندگی سرشار از معنا و مفهوم دست یابد.
پژوهشها نشان میدهند، انسانها به شکل یکسانی شادی را تجربه نمیکنند. در واقع مارتین معتقد است با پیمودن هر یک از مسیرهای فوق فرد میتواند یکی از این انواع زندگی را تجربه کند؛
زندگی مطلوب و خوشایند در روانشناسی مثبت
به لحظههایی از زندگیتان فکر کنید که احساساتی مثبت و لذتبخش را تجربه کردهاید، این لحظات را میتوان در زیر مجموعه راه رسیدن به یک زندگی مطلوب و خوشایند دستهبندی کرد.
در اغلب مواقع ما این راه را به عنوان مسیری در نظر میگیریم که به شادی ماندگاری در زندگی ما ختم میشود. اما از نظر علمی مغز ما خیلی سریع خودرا با احساسات تکراری سازگار کرده و وفق میدهد. از این رو چیزی که ممکن است در آغاز برایمان خوشایند و لذت بخش باشد، نمیتواند برای مدت زمانی طولانی ما را شاد و راضی نگه دارد.
زندگی متعهدانه در روانشناسی مثبت
در این نوع زندگی فرد کاملاً به فعالیتهای زندگی، کاری، روابط و جنبههای سرگرمکننده زندگی تعهد دارد. فردی که آگاهانه چنین مسیری را برای داشتن یک زندگی شاد انتخاب میکند، لذتی عمیق را تجربه خواهد کرد و خود را تمام و کمال درگیر فعالیتهای زندگی میکند.
زندگی سرشار از معنا و مفهوم در روانشناسی مثبت
برای رسیدن به این نوع زندگی باید معنا و هدف زندگی و ارتباط آن با هدف برتر عالم هستی را مشخص و تعریف کرد. این مسیر به توانایی تجربه کردن شادی خارج از دایره وجودی فرد اشاره دارد، به عنوان مثال مراقبت کردن از دیگران یا کمک کردن به سازمانها و مؤسسات خیریه.
مارتین سلیگمن در کتاب خود با عنوان روانشناسی مثبت در عمل توضیح میدهد که چرا روانشناسی مثبت تا این اندازه حائز اهمیت است و با استفاده از این علم چگونه میتوان به رشد و شکوفایی رسید.
دستاوردهای روانشناسی مثبت
مارتین سلیگمن دستاوردهای روانشناسی مثبت را در کتاب شکوفا شدن (Flourish) خود به موارد زیر تقسیم میکند؛
تجربه احساسات مثبت در روانشناسی مثبت
برانگیختن احساسات مثبت و هیجانات ناشی از شادمانی و رضایت از زندگی از دستاوردهای روانشناسی مثبت است.
تجربه تعلیق ذهنی و غرق شدن در روانشناسی مثبت
شاخص دیگر پرداختن به فعالیتهایی که ما چنان در آن ها غرق میشویم که گذر زمان را متوجه نمیشویم و اختصاص سهم بیشتر به این قبیل کارها
معنا در روانشناسی مثبت
معنا در روانشناسی از جناب افراد مختلف تعاریف متفاوتی دارد ولی سلیگمن در اینجا اینطور تعریف میکند که: احساس کنیم زندگیمان در خدمت چیزی است که از خودمان ارزشمندتر است.
رابطه موفق در روانشناسی مثبت
اکثر مراجعین فکر میکنند روانشناس یا رواندرمانگر زمانی وارد عمل میشود که در روابطتان مشکل داشته باشید اما حتی زمانی که در یک رابطه خوب و مناسب هستید روانشناسی مثبت میتواند به شما در جهت رسیدن به رابطه بهتر کمک کند.
موفقیت در روانشناسی مثبت
تحقیقات سلیگمن نشان میدهد انسانها به موفقیت، حتی در مواقعی که به معنا و هدف منتهی نمیشود علاقه دارند و موفقیت را بخاطر خود موفقیت دنبال میکنند و روانشناسی هم در این مسیر کمک خواهد کرد.